کد مطلب:36739 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

دعا جزء لاینفک هر دینی است











دعا از اركان گوهری هر دینی است. اگر دینی واجد دعا و عبادت نباشد و برای خواندن معبود شیوه ای ارائه ندهد، دین نیست. در همه ی ادیانی كه از ایام بسیار كهن آدمیان با آنها سر و كار داشته اند (و لو دینهای تحریف شده و شرك آلود)، عبادت و خواندن معبود به صورت یك ركن وجود داشته است. قربانی كردن، فدیه دادن، حاجت به درگاه معبود بردن، او را برتر از خود دیدن، با او سخن گفتن و شریفترین و نفیسترین داشته های خود را در پای او نثار كردن، جز و آداب همه ی ادیان بوده است. لذا اصل دعا، مفروغ عنه است. دین، آدمی را به حضور در محضر موجودی بس بزرگ دعوت می كند و از آدمیان می خواهد كه به حقارت خویشتن خود اذعان كنند و حاجت خود را با آن موجود عظیم در میان بگذارند.

[صفحه 276]

اما این دعا كردن لوازم و لواحقی دارد و آداب و اصولی دارد كه باید بدانها متذكر و پای بند بود.

گفتیم كه دعا اصولا ابراز بندگی است نه ابزار زندگی. ادیان نیامده اند به آدمیان دعا بیاموزند برای آنكه زندگی آنها را بهتر كنند یا وسیله ای از وسایل معیشت مادی را در اختیار آنان بگذارند و حیات جمعی و فردی شان را تسهیل كنند. البته ممكن است چنین فوایدی احیانا بر دعا مترتب باشد و از حواشی آن بتوان چنین بهره هایی جست. اما آنچه در بن و باطن دعا نهفته است، این نیست. و بلكه عطف نظر به این جوانب گوهر راستین دعا را مغفول خواهد نهاد. مغز دعا و عبادت چیزی نیست به جز ابراز بندگی و اظهار كوچكی و هر چیزی كه آدمی را از این گوهر غافل بدارد، او را از حقیقت دعا دور كرده است:


در كوی عشق شوكت شاهی نمی خرند
اقرار بندگی كن و اظهار چاكری


(دیوان حافظ، غزل 451)

و بلكه حقیقت دعا، نه رفتن آگاهانه كه رفتن مجذوبانه به سوی حق است، عین صید او شدن و در دست او گرفتار آمدن. نه اینكه، دامن او را بگیریم بلكه اینكه او گلوی ما را بگیرد. به قول مولانا:


بیخود شده ام لیكن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم


من تاج نمی خواهم من تخت نمی خواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم


آن یار نكوی من بگرفت گلوی من
گفتا كه چه می خواهی گفتم كه همین خواهم


(كلیات شمس، غزل 1469)


صفحه 276.